جعفر یاحقی: استاد باقرزاده نماد پیوند فرهنگ و ادب خراسان بود رئیس سازمان تبلیغات اسلامی کشور: حمایت از مظلومان غزه و لبنان گامی در تحقق عدالت الهی است پژوهشگر و نویسنده مطرح کشور: اسناد تاریخی مایملک شخصی هیچ مسئولی نیستند حضور «دنیل کریگ» در فیلم ابرقهرمانی «گروهبان راک» پخش «من محمد حسن را دوست دارم» از شبکه مستند سیما (یکم آذر ۱۴۰۳) + فیلم گفتگو با دکتر رسول جعفریان درباره غفلت از قانون انتشار و دسترسی آزاد به اطلاعات در ایران گزارشی از نمایشگاه خوش نویسی «انعکاس» در نگارخانه رضوان مشهد گفتگو با «علی عامل‌هاشمی»، نویسنده، کارگردان و بازیگر مشهدی، به بهانه اجرای تئاتر «دوجان» مروری بر تازه‌ترین اخبار و اتفاقات چهل‌وسومین جشنواره فیلم فجر، فیلم‌ها و چهره‌های برتر یک تن از پنج تن قائمه ادبیات خراسان | از چاپ تازه دیوان غلامرضا قدسی‌ رونمایی شد حضور «رابرت پتینسون» در فیلم جدید کریستوفر نولان فصل جدید «عصر خانواده» با اجرای «محیا اسناوندی» در شبکه دو + زمان پخش صفحه نخست روزنامه‌های کشور - پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ فیلم‌های سینمایی آخر هفته تلویزیون (یکم و دوم آذر ۱۴۰۳) + زمان پخش حسام خلیل‌نژاد: دلیل حضورم در «بی‌پایان» اسم «شهید طهرانی‌مقدم» بود نوید محمدزاده «هیوشیما» را روی صحنه می‌برد مراسم گرامیداشت مقام «کتاب، کتابخوانی و کتابدار» در مشهد برگزار شد (۳۰ آبان ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

از زخم‌های جنگ | مروری بر برخی از شاخص‌ترین آثار ادبیات داستانی جنگ در ایران

  • کد خبر: ۱۸۶۱۷۳
  • ۰۶ مهر ۱۴۰۲ - ۱۲:۰۷
از زخم‌های جنگ | مروری بر برخی از شاخص‌ترین آثار ادبیات داستانی جنگ در ایران
 «عقرب روی راه پله‌های اندیمشک یا...»، «باغ تلو»، «دیوار» و «لم یزرع» رمان‌هایی با موضوع جنگ هستند که از نیمه دهه هشتاد تا نیمه دهه نود منتشر شده و همه نیز با استقبال روبه رو شده اند.

خادم | شهرآرانیوز؛ جنگ در جغرافیا نشت می‌کند، تا صد‌ها کیلومتر دورتر از خط مقدم، و در تاریخ، تا دهه‌ها پس از شلیک آخرین گلوله. نفرین جنگ، نفرین دامن گیری است. «جنگ زده» صفتی است که موصوف می‌شود به شهر‌ها و آدم‌هایی که اثر انگشت جنگ بر آن‌ها مانده است.

چه بسا تأثیر جنگ بر آدم‌هایی که در دوران جنگ در دسته «غیر نظامیان» قرار می‌گیرند و دورند از میدان نبرد، بیشتر از کسانی باشد که با آگاهی -داوطلبانه یا به اجبار- در خط مقدم حضور دارند و در دسته نظامیان هستند. سوژه‌های جنگ از هر دو دسته در می‌آید و نویسندگان نیز به هر دو توجه داشته اند.

در بخش دوم و پایانی معرفی برخی از مهم‌ترین آثار ادبیات داستانی با محوریت جنگ تحمیلی ایران و عراق، نگاهی به چهار رمان «عقرب روی راه پله‌های اندیمشک یا...»، «باغ تلو»، «دیوار» و «لم یزرع» داشته ایم. این رمان‌ها از آثار متأخری است که با موضوع جنگ، از نیمه دهه هشتاد تا نیمه دهه نود منتشر شده و همه نیز با استقبال روبه رو شده اند.

«عقرب روی راه پله‌های اندیمشک یا...» اثر حسین مرتضاییان آبکنار

«تمام صحنه‌های این رمان واقعی است.» این جمله‌ای است که در صفحه پیش از آغازِ رمانِ «عقرب روی پله‌های راه آهن اندیمشک یا از این قطار خون می‌چکه قربان!» با آن روبه رو می‌شویم. رمانی که مهم‌ترین و شناخته شده‌ترین اثر حسین مرتضاییان آبکنار است و برای آن در سال ۱۳۸۶ برنده جوایز مهمی مانند جایزه ادبی هوشنگ گلشیری در بخش بهترین رمان اول و جایزه مهرگان برای بهترین رمان سال (همراه با مجید قیصری) شد.

رمان این طور آغاز می‌شود: «سرباز وظیفه مرتضا هدایتی، اعزامی برج یکِ شصت وپنج، از تهران، روی پله‌های راه آهن اندیمشک نشسته بود و منتظر بود تا بیایند و او را هم بگیرند و ببرند.» و همین جمله ما را در جریان بخشی از ماجرا می‌گذارد. «مرتضا» سربازی است که ۲۸ ماه خدمت کرده و حالا ترخیص شده و قصد برگشت به خانه را دارد، اما در وضعیت بحرانی روز‌های آخر جنگ و از اعتبار افتادن همه نظم‌ها و دستورها، خروج از منطقه نظامی ناممکن به نظر می‌رسد.

مرتضا، بهترین دوستش، سیاوش را از دست داده و ما متوجه وخامت اوضاع روحی و روانی او می‌شویم. همراه با او، تصویری از وضعیت جنگ و آدم‌های درگیر با آن در روز‌های پیش از پذیرش قطعنامه را نیز می‌بینیم. در این اثر خبری از صحنه‌های جنگی خون بار نیست، بلکه نظاره گر تأثیر خشونت جنگ بر آدم‌ها هستیم.

جراحات پیدا و پنهان جنگ بر انسان‌ها در کلان روایت‌های تاریخی نمود و نشانی ندارد و برای مشاهده آن باید به روایت‌هایی نظر کرد که به آدمیزاد نزدیک‌تر است، مانند همین رمان «عقرب روی پله‌های راه آهن اندیمشک یا.». حسین مرتضاییان آبکنار در مصاحبه‌ای گفته است: «دغدغه‌های بزرگِ سیاسی و اجتماعی و فلسفی و کلا بشری هم، اگر فردی نشوند، اگر از منظر کوچکِ یک انسان بهشان نگاه نشود، به شعار تبدیل می‌شوند. من در همه داستان هایم دغدغه‌های فردی خودم را دارم. این دغدغه‌ها معمولا خیلی درگیر بازی‌های سخیف سیاسی و اعتراض‌های کور و عقیم اجتماعی و نق زدن‌های فلسفی نیست، اما پرداختن به آن‌ها از منظری دیگر است. از منظرِ کوچکِ فردِ من.»

او که خودش در جبهه‌های جنگ به عنوان سرباز حضور داشته درباره نام متفاوت اثرش گفته است: «دلیل اصلی انتخابِ این اسم این است که من بیست سال پیش، روی پله‌های راه آهن اندیمشک نشسته بودم و دیدم که خون از پله‌ها بالا آمد.»

«باغ تلو» اثر مجید قیصری

«باغ تلو» نوشته مجید قیصری هم مانند «عقرب روی راه پله‌های اندیمشک یا...» در سال ۱۳۸۵ منتشر شد و یک سال بعد، جایزه ادبی مهرگان را برای بهترین رمان سال همراه با آن رمان گرفت.

«باغ تلو» داستان دختری به نام مرضیه است که اوایل جنگ به خرمشهر می‌رود، اسیر می‌شود و چند سال بعد در جریان آزادسازی اسرا به ایران بازمی گردد. اما به جای فداکاری‌ها و حضورش در جنگ و صبوری اش در تحمل اسارت، آنچه مورد توجه قرار می‌گیرد یک سؤال است و آن اینکه آیا در دوران اسارت به او تعرض شده یا نه؟ با این نگاه و این پرسش، قهرمان به ضدقهرمان تبدیل و رنج بسیاری سرازیر می‌شود به سوی او و خانواده اش. چند بار خانه عوض کردن بی فایده است و عاقبت برادر به دلیل جنونی که به او دست می‌دهد خواهرش مرضیه را آتش می‌زند.

این جمله‌ای تکراری است که جنگ‌ها با آتش بس تمام نمی‌شوند، اما آنچه به سر از جنگ بازگشته‌ها و خانواده‌های مجروحان و جانبازان و کشته شدگان و شهدای جنگ پس از پایان این واقعه مهیب می‌آید تکراری نیست و نمی‌شود. رمانِ مجید قیصری هم روایتی تکان دهنده و متفاوت است از امتداد جنگ پس از امضای قطعنامه.

قیصری در گفت وگویی که سال ۹۹ با شهرآرا داشت در پاسخ به اینکه چرا سراغ چنین سوژه‌ای و حاشیه‌های جنگ رفته، گفته است: «اگرچه جنگ تمام شده است، تبعاتش برای من اهمیت دارد. حادثه‌ای اتفاق افتاده و حالا تبعاتش گریبان ما را می‌گیرد. هاینریش بل جمله معروفی دارد، می‌گوید تا زمانی که از یک زخم خون می‌چکد، جنگ ادامه دارد. به باور من، وقتی هنوز آدم‌هایی داریم که، حالا نه از نظر فیزیکی، بلکه از نظر روحی و روانی از آن حادثه آسیب می‌بینند، جنگ تمام نشده است.»

قیصری در همان گفتگو با شهرآرا اشاره می‌کند که شخصیت مرضیه را هم از شخصیت واقعی زنی آزاده وام گرفته که خانواده اش نمی‌خواسته اند کسی بداند دخترشان روزی اسیر بوده است. چرایی پنهان کردن کسی که روزی قهرمان محسوب می‌شده کافی است تا خوره‌ای به ذهن نویسنده بیفتد و تا زمانی که اثری خلق نکرده، از آن خلاصی نیابد.

«دیوار» اثر علیرضا غلامی

دیوار روایتی از تأثیر جنگ بر آدم‌های پشت خط است، آدم‌هایی که مستقیم در جنگ شرکت نکرده اند، اما جنگ مستقیم و گستاخانه به سراغ آن‌ها رفته است. راوی این رمان، پسرکی مدرسه‌ای است که نامی ندارد. شهری که ماجرا در آن می‌گذرد نیز نامی ندارد. علیرضا غلامی، نویسنده این رمان، علت این بی نامی شخصیت اصلی که او را «پسره» خطاب می‌کنند و جغرافیای داستان را چنین بیان کرده است:

«"پسره" بی نام است، همان طور که خیلی‌ها طی سال‌های جنگ در گمنامی شهید شدند. اما از شهر هم اسمی برده نمی‌شود، چون نخواستم با اسم بردن از یک شهر خاص آن را مقابل بقیه شهر‌ها مظلوم‌تر کنم. آن هشت سال همه شهر‌های ایران زخمی شدند. با کمتر یا بیشترش کاری ندارم. اما همه ایران درگیر جنگ بود و کسانی هم که جبهه می‌رفتند احتمالا برای یک شهر خاص نمی‌رفتند.» ۱

«دیوار» داستان پسری است سیزده، چهارده ساله که در دو روز هم خانواده اش و هم دوستانش را در بمباران مدرسه از دست می‌دهد. او هم با پشته‌ای از کشته و هم با کشتگان پراکنده روبه رو می‌شود. ما هم با شهری بمباران شده، آدم‌های بی گناه و غیرنظامی گرفتار در مهلکه و حتی فرصت طلبانی روبه رو هستیم که جنگ برایشان نان دارد و همه این‌ها را از نگاه راوی نوجوان می‌بینیم و می‌خوانیم. راوی که لحنی سرد و بی تفاوت دارد و هولناک‌ترین چیز‌ها را هم ساده و گزارش گونه روایت می‌کند و بی هیچ نشانی از احساس.

سبکی که رد آن را می‌شود در آثار نویسندگان بزرگی دید، نویسندگانی که غلامی در نوشتن این اثر از آن‌ها تأثیر گرفته و در تقدیم نامه کتاب از آن‌ها یاد و به آن‌ها ادای احترام کرده است؛ کسانی مانند لوئی فردینان سلین، اِریش ماریا رمارک، کنوت هامسون، گونتر گراس، یاروسلاو هاشک، ماسوجی ایبوسه، نورمن میلر، مارک توین، ارنست همینگوی، جوزف هِلر، رومن گاری، آلبر کامو، کریستوفر آیشروود، احمد محمود و احمد دهقان. او گفته است: «چند اصل در دنیای روایی همه این نویسنده‌ها برجسته است. یکی همین ظاهرِ ساده است در روایت. بعد قصه پردازی است. بعد جسارت است و بعد دنیای مهیب و هولناکی است که نشانتان می‌دهند.»

این رمان که سال ۹۳ منتشر شد، مورد تحسین قرار گرفت، اما پس از چاپ دوم دیگر تجدید چاپ نشده و نایاب است. علیرضا غلامی درباره چگونگی یافتن سوژه این اثر گفته است: «در تقاطع انقلاب ـ وصال نمایشگاه عکسی با موضوع دفاع مقدس برگزار شده بود. من هم از آنجا رد می‌شدم. بلندگو‌ها مارش نظامی پخش می‌کردند و یک جوان هم شربت پخش می‌کرد.

وقتی داشتم شربت می‌خوردم چشمم به عکس عجیبی افتاد. تعدادی جنازه بچه ابتدایی کنار هم چیده شده بود. دو مرد پاسدار جلوی آن‌ها ایستاده بودند. پشت جنازه‌ها نرده‌ای گذاشته بودند و پشت نرده‌ها مرد‌ها و زن‌های زیادی ایستاده بودند و همه چیز در آن عکس منجمد شده بود. فقط نگاه می‌کردند. یک لحظه با خودم فکر کردم که اگر یکی از آن بچه‌ها زنده می‌ماند و جنازه‌ها را می‌دید، چه عکس العملی نشان می‌داد؟ این فکر مدتی ذهنم را مشغول کرد و ایده اولیه قصه را شکل داد. می‌خواهم بگویم نوجوان‌های زیادی در آن دوره کشته شدند و نوجوان‌های زیادی هم زنده ماندند که شاهد مرگ اطرافیانشان بودند. هم شهر هم آدم‌ها از آن اتفاق‌ها زخم برداشتند. من هم از آن زخم‌ها نوشته ام.» ۲

از زخم‌های جنگ...

«لم یزرع» اثر محمدرضا بایرامی

محمدرضا بایرامی برای نوشتن «لم یزرع» پنج سال عمر هزینه کرد. به گفته خودش آثار زیادی را مطالعه و حتی سفری به عراق -جغرافیایی که رمان در آن می‌گذرد- کرده است تا وقت نوشتن مشتش پر و پشتش گرم باشد. این‌ها همه نه برای اینکه رمانی تاریخی بنویسد، بلکه فقط به این دلیل که زمینه داستان درست و قرص و منطقی از کار دربیاید.

بایرامی واقعه‌ای در «دجیل»، یکی از مناطق شیعه نشین عراق، پس زمینه داستانش قرار داده که داستان و شخصیت‌ها در آن حاضر هستند. در واقع «لم یزرع» در بستر تاریخی حادثه دجیل روی می‌دهد. ترور ناموفق صدام باعث شد او دست به کشتار بزند و ۱۴۸ تن را بکشد و برای تنبیه مردم آن منطقه حتی زراعت در آنجا را به مدت ۱۰ سال ممنوع کند که این وقایع در رمان هم روی می‌دهند.

او در مصاحبه‌ای گفته است: «می خواستم ذهن مخاطب درگیر این شود که این ماجرا واقعی است یا خیالی؟ دلم می‌خواست تجربه‌ای هم در خلق چنین فضایی داشته باشم، داستانی که درست بر لبه واقعیت و تخیل باشد و نتوان به راحتی آن را تشخیص داد. [..]در نهایت داستان من داستان سیاست، جنگ یا تاریخ نیست؛ لم یزرع داستان انسان‌ها در بحران هاست.».

اما این داستان، داستانی تاریخی از آن واقعه نیست، بلکه فقط پس زمینه است. اصل داستان درباره آدم‌هایی معمولی است که در موقعیت‌های ملتهب قرار می‌گیرند. سعدون جوانی است شیعه که عاشق احلی، دختری اهل سنت، می‌شود، اما سنت‌های قبیله‌ای اجازه وصلت را نمی‌دهد. او به نوعی برای خودزنی داوطلبانه به جنگ می‌رود، اما بعد از آن می‌گریزد. فرجام او در جبهه روی نمی‌دهد بلکه در زادگاهش در انتظار اوست.

سرباز داستان به سربازان ایرانی بسیار شبیه است. بایرامی در این باره در گفت وگویی که با خبرآنلاین داشته، توضیح داده است: «عنوان یکی از کار‌های برتولت برشت «آدم آدم است» است. این را به کمک گرفتم که بگویم سرباز هم سرباز است. معمولا رفتار‌های سربازی در همه جای دنیا شبیه به هم است.»

منابع:
۱، ۲ - مسئله جنگ در ایران هنوز هم یک مسئله روزمره است. گفت وگوی علیرضا غلامی با خبرگزاری ایبنا

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->